من و پریحرفهای قشنگ ...پیچیدگی خاص خودشونو دارن..
هیچ وقت نخواستم حرفامو قشنگ کنم.. که بخواد به دل کسی بشینه..
هیچ وقت نخواستم با حرفای قشنگ کسی رو مجبور به تحمل کردن خودم بکنم
هیچ وقت یادم نمیاد کسی از بودن من و حرفام احساس غرور کنه..ذوق کنه..
شاید اگه می خواستم میتونستم ..
هیچ وقت نخواستم کسی فکر کنه مثل احمقهای بیکار واسه چیزی که میدونم
مال من نیست قصه پردازی می کنم...
چند بار امتحان کردم؟؟؟ چند بار اشتباه کردم؟؟
از گدایی احساس متنفرم...ازین که کسی فکر کنه دارم با حرفهای قشنگ
گولش میزنم متنفرم...از خودم که هیچ وقت هیچ کس نفهمید که واقعا
حرفش چیه متنفرم...
نمیدونم...گیجم...خسته ام..ساکتم...
حتی نمیدونم این همه شکایت رو چه جوری توو این لعنتی بنویسم..
باز ناشی شدم